صدرِ اعظـــــــــــــم

کاش این عزیز هم نظری هم به ما کند!

صدرِ اعظـــــــــــــم

کاش این عزیز هم نظری هم به ما کند!

صدرِ اعظـــــــــــــم

تویی بهانه ‌ام اما بهانه‌ای که ندارم
گذاشتم سر خود را به شانه‌ای که ندارم
تمام عمر کشاندی مرا به سوی نگاهت
تمام عمر به سویِ نشانه‌ای که ندارم
زِ رقعه

آخرین نظرات
  • ۱۲ بهمن ۰۱، ۰۰:۰۸ - شاگرد بنّا
    احسنت
پیوندهای روزانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «برادر» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم


.


یک نقطه است.

بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود تا همه وجود تو را بگیرد.

دیگر نقطه نیست. صفحه‌ی وجود تو رنگی شده است.


نشانه‌اش چیست؟


بعد از یک مدت،

حرف زدن.

تکه‌ها.

رفتار.

فکرکردن.

گرایش‌هـا.

زاویه دیـــد.

و حتی ذائقه‌ی تو.

عوض شـــده است.


همه‌اش از یک نقطه شروع می‌شود.


.


# امروز

# برادر

۰ ۱۵ بهمن ۹۷ ، ۱۰:۳۲
صلوات

بی‌کاری است دیگر. یک دفعه حس کنجکاوی‌ات گل می‌کند که ببینیم این درِ صنایع کجا می‌شود؟! خیابان‌ها باریک و باریک‌تر می‌شوند. از بغل سلف خواهران سر در می‌آورم! آن ورتر چند تا پای ثابت هیأت میثاق را می‌بینم. یکی از رفقا خفه‌مان کرده با این «...»! یک فایل هم نداده که ببینیم چی هست اصلا این بنده خدا!!! دعوت می‌کند که ساعت 6:30 فلان جا باش برویم. قطعا نمی‌رسم؛ با افسوس جواب خیر می‌دهم...

یک ساعت بعد از نمار وقتی دارند همه سینه می‌زنند می‌روم مسجد. مجلس امام حسین (علیه السلام). هیأتی جمع و جور که تهش صد و پنجاه، شصت نفر سینه می‌زنند و گریه می‌کنند. هیئت خودمانی است. ساده و بی‌ریا! الحمدلله...

شام هم می‌دهند!! باز آشنا و رفیق می‌بینم! گله دارد که «چرا چراغ خاموش می‌آیی و می‌روی؟!» از بار قبلی می‌گوید. تازگی‌ها بی‌کار هم شده است. خودش که می‌گوید «اخراجم کرده‌اند...» یعنی با مسئول اصلی پیشین خداحافظی کرده‌اند. این عزیز ما هم لنگ در هوا شده است!! رفیقِ رفیقِ ما هم که ول نمی‌کند، یک‌بند تیکه حواله‌مان می‌کند!

شب دوم شام محرم؛ غذا را نمی‌خورم. دلم به راه نبود آخر. رزق دیگری بود انگار. در راه خودش آمد گفت «غذا را بده من برای شام...» چی از این بهتر؟!

# برادر

# یا اباعبدالله

۰ ۰۵ آبان ۹۳ ، ۲۲:۰۹
صلوات

«درسته زیاد اهل نظر دادن نبودم ولی خوندن نظر بقیه برام جالبه!!

بسته نظرات رو یعنی همینی که هست! تریپ این که می خوای بخواه نمی خوای نخواه!»

1393-07-20 اهل نظر


+ بعداً نوشت: بالاخره نظرات رو باز کرد آخر این رفیقمون... (5-8-1393)

1393-08-05

# برادر

۳ ۲۰ مهر ۹۳ ، ۰۸:۱۲
صلوات