صدرِ اعظـــــــــــــم

کاش این عزیز هم نظری هم به ما کند!

صدرِ اعظـــــــــــــم

کاش این عزیز هم نظری هم به ما کند!

صدرِ اعظـــــــــــــم

تویی بهانه ‌ام اما بهانه‌ای که ندارم
گذاشتم سر خود را به شانه‌ای که ندارم
تمام عمر کشاندی مرا به سوی نگاهت
تمام عمر به سویِ نشانه‌ای که ندارم
زِ رقعه

آخرین نظرات
  • ۱۲ بهمن ۰۱، ۰۰:۰۸ - شاگرد بنّا
    احسنت
پیوندهای روزانه

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

صبح‌ها که از خانه بیرون می‌زنم، معمولا 7، 8تا از بچه‌های همسایه در سنین راهنمایی روی پله‌های ساختمان سر کوچه نشسته‌اند. حالاتشان از چند حالت برون نیست:
- یا همه با هم کله‌هایشان را در یک گوشی گرفته‌اند. یکیشان دارد بازی می‌کند و بقیه مشغول نگاه‌کردنند.
- یا هر کس گوشه‌ای، گوشی‌اش را دستش گرفته و در آن مستغرق گشته است.

***

امروز به یک مغازه وارد شدم. طرف می‌گوید «کتاب‌خوندن که پول توش نیست! همین بازی رو می‌فروشم 900 [هزار]تومن!» آن یکی هم پوزخندی حواله‌مان می‌کند!

***

امشب هم می‌روم تا زباله‌های خانه را سر کوچه بگذارم. 3 جوان 28، 29 ساله، نشسته‌اند توی تاریکی حیاط. دو نفرشان مهمان هستند. یکی‌شان هم همسایه‌مان است. پارسال یا پیارسال ازدواج کرد. انگار امروز هم آمده به پدر و مادر و برادرش سر بزند! همه روی پله حیاط آپارتمان نشسته‌اند و در خاموشی دارند با گوشی ور می‌روند!

***

همه مردم جهان باید خودشان در یک عملیات انتحاری، خودکشی کنند!

و ما بدون هیچ مقاومتی، «سربازِ بی‌جیره و مواجبِ این جنگِ عظیم» شده‌ایم!

+ یک روز مانده...

# امروز

# خودکشی

۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۰۱:۳۹
صلوات

از یک ساعت قبلش تا حتی دو ساعت بعد از افطار، هیچ چیز مثل آن ۲۰ یا ۳۰ دقیقه‌ی «قرائتِ قرآنِ دسته‌جمعی» نشد!

کاش کمی بیش‌تر طول می‌کشید...


+ دست صاحب‌خانه و خانواده بزرگوارش درد نکند.

+ صد بار گفتیم افطاری ساده، ولی گوش که نمی‌کنند؛ به جایش شرمنده می‌کنند!

× جمله بالا از روی تعارف نیست!

# رفقا

# قرآن

۱ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۰۵:۴۵
صلوات