صدرِ اعظـــــــــــــم

کاش این عزیز هم نظری هم به ما کند!

صدرِ اعظـــــــــــــم

کاش این عزیز هم نظری هم به ما کند!

صدرِ اعظـــــــــــــم

تویی بهانه ‌ام اما بهانه‌ای که ندارم
گذاشتم سر خود را به شانه‌ای که ندارم
تمام عمر کشاندی مرا به سوی نگاهت
تمام عمر به سویِ نشانه‌ای که ندارم
زِ رقعه

آخرین نظرات
  • ۱۲ بهمن ۰۱، ۰۰:۰۸ - شاگرد بنّا
    احسنت
پیوندهای روزانه

۲۲ مطلب با موضوع «نوشتــــــــــ ــــــــــــک» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

راهی جز دیدن دو صف و جبهه در صحنه‌ی تاریخ نیست. این دو صف همواره وجود دارند و پرچم‌دارانی در عالم دارند.

یعنی اگر جوری عالم را تفسیر کنند که در عالم فقط فساد باشد این نگاه، نگاه درستی نیست. حالا در زمان امام حسین علیه السلام می‌خواهد باشد. می‌خواهد زمان امام کاظم علیه السلام باشد. می‌خواهد زمان حضرت عیسی علیه السلام باشد. می‌خواهد زمان حضرت هود علیه السلام باشد. یا هر زمان دیگر.

یعنی امر هدایت بلاتکلیف نیست. در هیچ زمان تاریخ.

یک نگاه اشتباهی در عالم هست که فساد فراگیر را توصیف و توجیه می‌کند. البته این به دلیل شمارش گزینه‌های محدود است که در نتیجه‌ی آن این اتفاق می‌افتد. یعنی ممکن است کسی آدم‌های ناباب را ببیند و به خود بهراسد. ولی در مقابل آیا آدم سالم هم نیست؟

این نوع نتیجه‌گیری با توجه به  خداوند خالق متعال که برای یک انسان به این ضعیفی این همه نعمات را از قبل فراهم نموده است، خیلی دور از انصاف است.

 

اگر انصاف داشته باشیم باید در میان جریان‌های موجود یک جریان حق پیدا کنیم که به اذن، هدایت می‌کند. صفی که باطل محض همواره مخالف اوست. این جبهه‌ی حق باید به خدا ایمان داشته باشد.

و جبهه‌ی باطل در عمل و اخلاق و گفتار و افکار به خدا ایمان ندارد. گرچه ممکن است حالتی نفاق گونه داشته باشد.

 

حق محض همواره در عالم پیدا می‌شود.

بگردیم می‌فهمیم نائب امام و وصی آخرین پیامبر چه کسی است و چه جریانی او را تقویت می‌کنند.

 

زمان خالی نیست.

۰ ۰۸ آذر ۹۸ ، ۲۰:۳۰
صلوات

بسم الله الرحمن الرحیم

اگر حضرت آقا تصمیم را روی دوش تصمیم سران سه قوه نمی‌فرستادند. و جریان تصمیم سه قوه را محکم نمی‌کردند. و شخصا دستور فی الفور برای کاهش قیمت و ... صادر می‌نمودند.

 

اولا ورود ایشان به جریان و روال قانونی (با حفظ این که از جهت قانونی هم ورود ایشان منعی ندارد)، می‌توانست بهانه را برای افراد بازکند که با خالی‌کردن شانه از زیر قانون و مسئولیت خویش، عده‌ای بگویند ایشان اجازه‌ی کار قانونی نمی‌دهد و با فتنه‌پراکنی با وسیله قراردادن بخشی از قانون علیه بخش مهم‌تر قانون، فضا را آلوده‌کنند. درنتیجه، در لایه‌های پایین‌تر هیچ قانونی ضمانت اجرایی نمی‌توانست داشته باشد.

به همین دلیل بهترین میخی که باید کوبیده شود میخ قانون بود که آقا این کار را انجام دادند.

ثانیا هر تصمیم دیگر می‌توانست شر بیشتری داشته باشد. یعنی این راه و تصمیم تماماً به خیر امّت و کشور بوده است. یعنی اگر ایشان با این خلوص الهی خودشان، کار را از جهتی به نام خود تمام نمی‌کردند (گرچه خودشان از جهت تصمیم‌گیری هیچ ورودی در این زمینه نداشتند)؛

 

دو اتفاق می‌توانست بیفتد:

یک این که جریان اصول‌گرا و اصلاح‌طلب (که این تقسیم‌بندی درست هم نیست) در مجلس فعال شده بودند برای این که لایحه‌ای را به مجلس ببرند تا این هزینه به مقدار قبلی خود بازگردد. جریانی برای این که ما نشان بدهند به فکر مردم هستیم و یا برای این که در دقیقه‌ی نود رأی جمع کنند و جریانی هم برای جلوگیری از آسیب‌هایی که به مردم وارد شده است.

یعنی فارغ از دسته‌بندی‌ها، دو جریان انقلابی و جریان غیرانقلابی فعال می‌شد برای کاهش و برگرداندن به حالت عادی...

و در این شرایط دولت هم خودش ادعا و مدعایی داشت و به این راحتی و با این وضعیت اصلا راضی نمی‌شد که کسی بخواهد کار او را به هم بزند. در نتیجه دو قطبی در میان نمایندگان، و یک دو قطبی دیگر بین دولت و مجلس و نزاعی همه‌جانبه و در کل ماجرا دوقطبی موافقان و مخالفان، شکل می‌گرفت.

 

دو این که افرادی که اغتشاش می‌کردند وضعیت روشنی نمی‌داشتند. برنامه‌ای که هر کسی اندکی تأمل کند می‌فهمد که برنامه‌ریزی شده در شهرهای کشور چنین اتفاقاتی رقم می‌خورد. و این کار تنها از اشرار جهان و دنباله‌های آنان بر می‌آید. همان‌طور که رسانه‌های آن‌ها و خودشان شخصا از این اغتشاشات و اشرار دفاع می‌کنند!

 

و وقتی دو قطبی در جامعه شکل بگیرد. قطب بازنده‌ای که سال‌ها روی موضوع مذاکره و ... تأکید داشت یا همکار جریان مذکور نامیده می‌شد و قبل از آن با روش دینی بالا نیامده بود، این قطب بازنده، با توجه به این که در شرایط انتخابات چیزی برای از دست دادن نداشت؛ آن طور که در فتنه‌های ۱۰ سال پیش هم مشاهده شد؛ ابایی نمی‌کرد از این که برای جمع‌آوری رأی و یا خالی‌کردن برخی عقده‌های درونی، از گروه‌های اغتشاش‌کننده‌ی سازمان‌دهی شده‌ی میان میدان، استفاده کند. یعنی به سمت خود جذب کند. و برای فشار از پایین از آن‌ها استفاده نماید.

در این صورت مردم و طرفداران خود را هم به صحنه می‌آورد و همراه با آشوب‌گران، علیه دیگر مردم از آن‌ها استفاده می‌کرد.

با این وضعیت، چه اتفاقی می‌توانست بیفتد؟

 

***

 

اما یک مرد خدا با افق دید الهی، فقط می‌تواند این گونه دست این دشمنان خبیث را بخواند.

تا کارهایی که (در این شرایط افراد نوجوان و عادی هم تاحدودی می‌فهمند که این شیوه‌ی اجرای یک طرح نمی‌تواند روش درست و صحیح و دارای جوانب امر صحیحی باشد) ممکن هم هست از سر «ندانستن»، یا از سر «بی‌تدبیری» یا از «سهل اندیشی» باشد یا احتمالا از «نفوذ افراد در لباس مشاور و نزدیکان بعضی از قوا خبر بدهد» نتواند یک چند قطبی ایجاد کند.

زمانی که هم‌زمان حداقل ۱۰ طرح برای مدیریت بنزین وجود دارد.

 

با این شرایط فقط دست و یک قلب الهی می‌تواند همه را یک طرف بیاورد و عوامل اغتشاش‌گر را - که به قول یکی از این خارج‌نشین‌ها در گفت‌وگو با یک شبکه‌ی انگلیسی، دو یا سه سال برایش برنامه‌ریزی شده بود - همگی یک طرف ببرد. آن هم دست‌خالی و شبکه‌ی آن‌ها لو برود. و یک شکست سنگین امنیتی به دشمن وارد کند. این را دشمنان بهتر می‌فهمند. چون آن‌ها هستند که طراحی‌های چندساله‌ی آن‌ها شکست خورده‌است.

آن‌ها می‌دانند که چه عقبه‌ای و چه سرمایه‌گذاری را ازدست داده‌اند.

***

ما چه کاری از دستمان بر می‌آید؟

این که بدانیم سایه‌ی یک مرد الهی همه‌ی تهدیدها را تبدیل به فرصت می‌کند.

البته به یک شرط و آن هم این که شکر این نعمت را همگی به جا بیاوریم. و ان شاء الله قدر این نعمت الهی را بدانیم.

 

پانوشت: خداوند همه‌ی مردم ما و در میان آن‌ها ما را در راه اهل البیت بیش از پیش، تثبیت بفرماید.

# آقا

# آیه

# امتحان

# امروز

# بصیرت

# تجربه تاریخی

۱ ۲۹ آبان ۹۸ ، ۱۶:۲۴
صلوات

بسم الله الرحمن الرحیم

شاید انتظار داشتیم که فرد دیگری سر کار می‌آمد و جریان دیگری «اجرائیات» کلان را به دست می‌گرفت.

گرچه همه‌ی تلاش را افرادی که وظیفه‌ی خود می‌دانستند انجام دادند. ولی نتایج به شکل دیگری رقم خورد.

 

البته کوتاهی‌های بسیاری چه قصور و چه تقصیر نسبت به سلسله‌ای از وظایف بوده که باید انجام می‌شده است. که باید جبران گردد. باید تدبر و عاقبت‌اندیشی شود و برایش برنامه‌ریزی شود.

ولی بیشترین ابتلایی که در این دوره گریبان همه‌ی کشور را گرفت، ابتلای عقب‌گرد و پیشرفت؛ خودباختگی و استقلال بود.

انتخاب طاغوت یا الله بود.

 

این که ذیل چه کسی تعریف شویم و آیا امریکا و دشمن قابل اعتماد است یا خیر؟!

این تجربه باید در سینه‌ها بنشیند.

همچنان که موج اول آن آمد و تجربه‌ی آن در سینه‌ها آرامشی ایجاد نمود. در سینه‌ها زلزله آمد. و قلب‌هایی آرام شد و پاکیزه شد. از شرک و آلودگی گسسته شد.

و نمره‌ی قبولی گرفتند. و این به منّت و کرم خدای متعال بود.

 

ولی بعضی از دست دادند. همه‌ی عمر خود را قمار کردند. دست برنداشتند. پناه بر خدا هنوز هم در مسیر خطا و آلودگی در حال فروافتادن هستند.

 

قلوبی که در سینه‌ها هستند باید پاکیزه شوند.

و کاری که شبکه‌های اجتماعی می‌کنند آلودگی سینه‌هاست.

کار روشن است.

تبیین،

اساس کار است.

 

 

عملکردهای ما در این که خداوند کدام سنت را پیاده نماید تأثیر دارد.

و از خدا می‌طلبیم، به عافیت ما را - پناه بر او - از جبهه‌ی سیاه و جبهه‌ی خاکستری به سرعت به جبهه‌ی سفید دائمی منتقل نماید.

# امتحان

# دستگاه تحلیلی

۰ ۲۷ مرداد ۹۸ ، ۱۹:۲۵
صلوات
بسم الله الرحمن الرحیم
تصور ما از منافقین به کسانی محدود شده است که تفنگ به دست گرفته‌اند و با یهود و سعودی آشکارا دست می‌دهند. در کشور راه می‌روند و چندهزار نفر از مردم مسلمان را فقط به علت این که مسلمان هستند، شهید می‌کنند!

در صورتی که زمانی بود که از اسلام تا حدی اسم و ظواهرش را استفاده می‌کردند تا نظر مردم را جلب کنند ولی تفکرات الحادی مارکسیستی را ترویج می‌کردند. و در این میان عده‌ای را با شعارهای فریبنده با خود همراه می‌کردند.

به همین دلیل، در این زمان که رفتارهای مزوّرانه‌ی آن‌ها با دقت قابل تشخیص است ولی بر عموم جوان‌ها و مردم روشن نیست، مصداق منافقین هستند.

ولی وقتی کسی صف را جدا می‌کند و برای همه روشن است که او چه مسیر مشخصی را علیه مردم دارد پیگیری می‌کند دیگر اسم او منافق نیست! آدم کشی و هفت‌تیر کشی او مسلم است؛ این زمان «همه می‌فهمند» که این‌ها مفسدین فی الارض هستند!

منافقین به معنای اتم و اکمل خود، عواملی هستند که وقتی می‌گویند ایمان بیاورید؛ مؤمنین را سفیه و بی‌عقل و یا بی‌شناسنامه می‌نامند و با کفار سر دوستی دارند. در علن نام رسول الله از دهان ایشان نمی‌افتد ولی دروغ می‌گویند. می‌گویند ما با شما هستیم و داریم اصلاح می‌کنیم ولی در واقع دارند افساد می‌کنند.

منافقین کسانی نیستند که ظاهر را هم رعایت نمی‌کنند و خارج از حاکمیت اسلامی هستند.
بلکه منافقین در داخل حاکمیت اسلامی معنا پیدا می‌کنند.
یعنی داخل مردم، ظاهر قابل توجهی دارند. اسم امام را می‌آورند ولی با امام حرکت نمی‌کنند. و عمده‌ی مردم متوجه تفاوت آن‌ها با جریان حق نمی‌شوند.

کسانی که تفنگ را به شکل آشکار به دست می‌گیرند و شمشیر از رو می‌بندند؛ مرزهای نفاق را گذرانده‌اند و صف خود را جدا کرده‌اند؛ مشاقه‌کننده یا فاسق هستند.

***
در پیشانی سوره‌ی مبارکه‌ی منافقون که خداوند، خطر منافقان را گوشزد و راه و روش آن‌ها را معرفی می‌کند، نشانه‌ی اولیه‌ی منافقان را انتساب خود به رسول خدا و اظهار ولایت نسبت به مقام عظمی رسول خدا می‌داند! در حالی که در همان آیه‌ی ابتدایی خدا شهادت می‌دهد که این‌ها دروغ می‌گویند!

کم هستند کسانی که بتوانند مانند رسول خدا به نعمت الهی، از روی لحن افراد، حقیقت جریانی آن‌ها را بشناسند. پس نشانه‌های این افراد چیست؟ این‌ها نشانه‌های عملی دارند.

و آن «اظهار ولایت به خود رسول خدا و اظهار دشمنی عملی نسبت به مؤمنین ایشان، که شئون رسول الله هستند» است.
در واقع چون نمی‌توانند خود ولایت را بزنند اطرافیان و مؤمنین به ایشان را می‌زنند.

یکی از کارهایی که منافقین در گفت‌وگوهای میان خودشان به آن امر می‌کنند، امر به بازتنظیم روابط اقتصادیِ تیم یا باند خودشان با نظام است؛ می‌گویند به افرادی که اطراف رسول الهی هستند و به محوریت او قوام یافته‌اند، کمک نکنید؛ پول خود را به سمت نیازهای جدّی و واقعی آن‌ها سرریز نکنید. و اگر می‌کنید رشته‌ی کار طوری باشد که با عزت‌ها سر کار باشند نه ذلیلان و این افرادی که سفیه هستند!
کاری کنید که به آن‌ها فشار بیاید تا پراکنده شوند.
کسانی که ولایت‌مدار هستند باید آسیب ببینند.
در دیدارهای آشکار، اظهار دوستی با ولایت می‌کنند ولی در عمل به تبعیّت‌کنندگان ایشان ضربه می‌زنند. این روی واقعی آن‌هاست.

مصداقی از این عنوان کلی، حرکت آگاهانه‌ی جریانی آن جریان برای خودتحریمی است. تلاش برای خود تحریمی، در حالی که خود آن جریان، شریان‌های حسّاس اقتصادی را به دست گرفته‌اند. این حکم‌های غیرعقلانی برای پیوستن به دامان اروپایی‌ها تنها برای این که در دامان اروپایی‌ها باشیم، چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟

چیزهایی شبیه این که بیایید برویم ذیل این طرح یا آن طرح، تا اقتصاد بهتری داشته باشیم! چه اشکالی دارد؟ بیایید شفاف کنیم. بیایید اقتصاد خودمان را و حساب تک تک افراد و نهادهای خودمان را در سامانه‌های این‌ها قرار دهیم تا به ما نگاهی کنند.
این چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ این با اظهار ولایت‌مداری می‌سازد؟

در حالی که الان مبادلات اقتصادی خود را در حوزه‌ی غذا و دارو با همه‌ی کشورها و حتی صنایع مختلف داریم. نفت را هم که داریم می‌فروشیم و در این کار آبدیده هستیم. پس مشکل چیست؟ باید با کدخدا ببندیم؟! به قول کسانی با کسانی که بدون دستور کدخدا کاری نمی‌کنند، ببندیم؟!

پس چرا حرف و عمل ایشان فرق دارد؟ چرا امروز وقتی امریکایی‌ها ثابت کردند که استدلال‌های آن‌ها غلط بوده و امریکا قابل اعتماد نیست؟ دوباره روی اروپایی‌ها تأکید می‌کنند؟

باید از خودمان بپرسیم، آیا ادعای «قبول هزینه - یا بخوانید خودترحیمی - برای اقتصاد بهتر» راست است؟
اگر راست باشد؛ همان‌طور که در مسئله‌ی هسته‌ای ابتدای دهه‌ی 80 چند سال به صورت داوطلبانه و از سال 92-97 یعنی چهار پنج‌سال، اقتصاد را به این موضوع گره‌زدند. هسته‌ای را به سمت خودترحیمی داوطلبانه بردند.
همان‌طور که آن زمان در بیان رهبر جامعه مشخص بود که هیچ عایدی نخواهد داشت؛ هیچ چیزی عاید نشد. تقریبا هیچ. و الان هم مشخص شده است که هیچ چیزی عاید ایران نشده است و حتی اروپایی‌ها هم یازده تعهد خود را عمل نکرده‌اند. جز خسارتی محض نبوده است؛ چرا که طرف نه تنها همه‌ی تحریم‌ها را - آن‌چنان که ادعا می‌شد و وعده داده می‌شد - برنداشته بلکه تحریم‌های جدید هم می‌گذارد! اگر راست باشد، این همه تضاد و تناقض به وجود خواهد آمد. مگر این که منطق را هم کنار بگذاریم.

غرض این که رفتن به سمت خودتحریمی راهی است که همه‌ی حرکت‌ها و فعالیت‌های مجاهدانه‌ی اقتصادیِ نهادهای نظام را برای دشمن آشکار می‌کند. و راه را برای تفسیر و تأویل نسبت به این که شما دارید از تروریست‌ها (با تعریف خودشان «1») حمایت می‌کنید؛ باز می‌کند. که یا نهادهای مربوط را تحریم می‌کنید یا این که نهادهای دیگر شما را تحریم می‌کنیم. این چه چیزی جز منع جریان‌های حیاتی جامعه دارد؟

در حالی که نه می‌توانیم از حمایت از مظلوم علیه ظالم چشم‌پوشی کنیم.
و نه می‌توانیم از نهادهایی که بیشترین خدمت را در این سال‌ها به انقلاب کرده‌اند و زندگی مردم را راحت کرده‌اند چشم‌پوشی کنیم.

این فرآیند، فرآیند منع جریان‌های اقتصادی به سمت مؤمنین است.

استدلال‌ها مشابه است و مسائل، چه در قرآن و چه در میدان، روشن شده است.

و چه بهتر که وقتی در آخر دچار ابهام می‌شویم؛ به ابتدای آن نظر کنیم.


پاورقی:
1) هم‌چون حزب الله لبنان! یا اساتید دانشگاهی که برای ساخت تجهیزات دفاعی مثل موشک در کشور فعالیت می‌کنند.

# تجربه تاریخی

# شناخت

۰ ۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۰:۴۰
صلوات

بسم الله الرحمن الرحیم

زبان یک درگاه انتقال معانی است. نه تنها چنین تأثیری دارد بلکه کلمات در ادبیات هستند که معنا می‌شوند.

شاید این جمله را شنیده باشیم که کسی می‌تواند زبانی را خوب حرف بزند که با واژگان همان زبان فکر کند.

این سخن در سبب‌های فعلی خود، حرفی بسیار دقیق است.


گرچه اکنون حرف درباره این نیست که انسان با واژگان فکر می‌کند یا با چیزهای دیگری فکر می‌کند. بلکه در این زمان غالب مردم، درون زبان‌ها معناهای خود را دریافت می‌کنند.

و در این صورت، هر چه این زبان‌ها از منابع حقیقی خود فاصله بگیرند، الفاظ نمی‌توانند به سادگی نمودار واضحی از معانی حقیقی خود به دست بدهند. چرا که ارتباط‌های الفاظ و معانی در این ادبیات، به هم ریخته است.


زبان مانند یک زمین است، هر چه این زمین طیب‌تر و به مبدأ حقیقی الهی ارتباط‌دارتر و باغبان‌های آن به هدایت الهی آراسته‌تر این درخت تنومندتر و شکوهمندتر خواهد شد.


بی‌گمان در زبان‌های مقصد، بسته به بستر شکل و تطور آن‌ها، بسیاری از الفاظ بی‌ترجمه هستند. و از هر دو طرف این اتفاق ممکن است بیفتد.

اما واژگان حاوی فرهنگ خود هستند.

یعنی اگر کسی واژه‌ای را به درون یک زبان دیگر منتقل می‌کند؛ فرهنگ متصل و ارتباطات متصل به آن را هم دارد منتقل می‌کند.

***

برای مثال، شما mall را در یک زبان وارد نمی‌کنید مگر این که فرهنگ آن را نیز وارد خواهید کرد. mall یک فروشگاه صرف نیست. ترکیبی از مصرف‌گرایی و سردرگمی و مقهور بودن و غفلت می‌شود یک mall تمام عیار.

هر چند همه‌روزه‌ی سال تخفیف 99% بگیرید و همه‌ی فیلم‌های سینمایی را با کیفیت 100K و سرعت 160f/s ببینید! و هر چند در غذاخوری‌های آن با حرص و ولع هر چه تمام‌تر غذاهای زودگرم‌شونده را میل بفرمایید. و 6 ساعتی را در شهربازی آن به سرببرید. و یا چند ساعتی همراه خانواده، با جیبی نه‌چندان‌پُر همه‌ی طبقات آن را و تک‌تک مغازه‌های آن را بازدید کنید!

***

اگر شما به ترجمه‌ی talent علاقه‌دارید. اگر در دامِ صنعت غفلت و سرگرمی نیفتید و حتی اگر شما فرهنگ پشتک وارو و آوازه‌خوانی و تئاتر و ... را نخواهید به عنوان یک آدم با استعداد قبول بفرمایید. حتماً در دام این start upهای خدماتی خواهید افتاد. شما باید بتوانید دنیای خود را تغییر بدهید.

طبیعتاً ایده‌هایی که هست را کپی کنید تا ببینیم چقدر از بازار را می‌توانید به نام خود کنید! البته شما خیلی باهوش هستید اگر وارد بازار کار بشوید این‌قدر ایده‌های نو می‌زنید که در و پنجره‌ی شرکتتان را هم مثل گوگل خواهید کرد! البته باید خدمت شما همین اول عرض کنیم که در بهترین شتاب‌دهنده‌ها حداکثر 30% تیم‌ها رشد می‌کنند و بقیه توفیق چندانی به دست نمی‌آورند. و حتی بعضی‌ها بعد از جذب سرمایه با مُخ به زمین خورده‌اند!

***

start up در کشورهای مقصد برای عاملین خارجیِ خود به معنای بسط و سلطه بر زیرساخت‌های نرم کشورها است.

ولی برای عاملین داخلی آن در کشورهای هدف، بیشتر معنای فرهنگی دارد. بازار آموزش‌دهندگان و ارائه‌دهندگان هم داغ است. به این صورت شما همیشه می‌توانید خودتان را ارتقا دهید؛ همه‌ی درس‌ها آماده است؛ شما فقط باید بخواهید که یاد بگیرید. دوستان خود را چطور انتخاب کنید. money را چطور ببینید. utility را بهینه کنید. چگونه یک business موفق راه اندازی کنید. و بلکه چگونه دنیای خودتان را تغییر دهید!!!

ما برای خواب و بیداریتان هم در کلاس‌ها برنامه می‌دهیم. در کلاس‌های ما حتی معنویت هم هست! دعا کنید و خوب باشید.

***

در این فرآیندِ ترجمه، معانیِ باارزش، معنای تحریف‌شده‌ی جذابی به خود می‌گیرند! «کارکرد» خودشان را ندارند ولی هستند! آدم هم فکر می‌کند بر سبیل مستقیم است!


اگر کسی اصرار دارد که باید «واردات زبانی» انجام دهیم؛ باید از او پرسید که تاکنون چقدر «صادرات» کرده‌ای که به فکر «واردات» افتاده‌ای؟

و مثال «آبگوشت بزباش» فقط برای کسانی است که از خود تهی هستند. تقی‌زاده‌هایی که روزی می‌گفتند از سر تا پا فرنگی شویم تا پیشرفت کنیم! اما پیشرفت که نکردند پنجاه سال کشور را به ذلت و حقارت وابستگی کشاندند.

غافل از این که کسانی که از خود تهی و از بیگانه پر هستند؛ نمی‌توانند الگوی خوبی برای الگودهی به جامعه باشند.

«بی‌هویتی»، «وابستگی» را به دنبال می‌آورد.

و «احساس هویت» به «بروز» منجر می‌شود.

ما اگر در فرهنگ با غنایِ اسلام خودمان را پیدا کنیم؛ قطعا دنیای خود و دیگران را دگرگون خواهیم کرد و به اوج خواهیم رساند.

***

و در آخر

زبانی که نسبت‌ها و شبکه‌های معنایی خود با طبیعتِ متصل به مبدأ و خدای عالم به مرور گم کرده، چگونه می‌تواند انسان را به ملکوت اعلی راهنما بشود؟

***

برای همین، اگر می‌خواهیم زبانی بیاموزیم، بدانیم که داریم ستون‌های خودمان را محکم می‌کنیم. ممکن است مدتی کوتاه بهره‌مندی‌هایی به وجود بیاید؛ ولی بدانیم این بهره‌مندی‌ها برای همه هست. ولی چیزی که می‌ماند این است که با دلالت‌های آن محشور خواهیم شد.

# امروز

# فرهنگ‌سازی پنهان

# کلاس زبان

۱ ۱۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۰۶
صلوات

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا با دیدن یک یا دو خبر ناامید کننده می‌توانیم یک نسبت کلی و عمومی به همه بدهیم؟

آیا در تحلیل اتفاقات داخل یک جامعه‌ی اسلامی نقش افراد و میزان خدمت افراد یکسان است؟

آیا در تحلیل رفتار افراد، تحلیلِ فردی می‌تواند ما را به نقطه‌ی قابل اتکایی برای عمل برساند؟

***

گاهی اوقات اشتباه از ناحیه‌ی خود ماست. و اگر انتخاب درست‌تر و با دقت‌تری داشتیم بعضی مشکلات رقم نمی‌خورد.

ولی اگر از این هم بگذریم، یک زاویه‌ی مهم‌تری هست که ما توجه نمی‌کنیم.


این که دوران مکه با مدینه تفاوت‌های فراوان و جدی دارد.

دوران مبارزات طاغوت جمعیت‌های مؤمنین پراکنده است. به راحتی نمی‌توانند با هم ارتباط بگیرند و تحت فشار و اعمالِ سخت‌ترین شکنجه‌ها هستند. یا در تبعید و یا در شکنجه و یا تحت فشارهای مختلف قرار می‌گیرند. در این شرایط مناسبات یک جور شکل می‌گیرد.

در دوران پس از انقلاب، جمعیت‌های مالامال از اطراف و اکناف ایران برای زیارات مشاهد مشرفه حاضر می‌شوند. در ماه‌های محرم و صفر یک جور، در دوران شادی ائمه به سرور، و در ماه مبارک رمضان طوری دیگر در اعتکاف‌ها و مراسمات شرکت می‌کنند. و زمانی که مناسبات تقویمی دین در متن کارهای مردم قرار می‌گیرد؛ مناسبات شکل دیگری است. آسیب‌ها شکل دیگری دارند.


آسیب‌های دوران مکه، از جنس تقابل کفر و ایمان، ایمان به دنیا و آخرت، ایمان به خدا و پیامبر، صبر و استقامت مقابل ظلم و استضعاف و مبارزه‌ای برای جلوگیری از نابودی «هر» جلوه‌ای از حق و حقیقت دنبال می‌شود. و مؤلفه‌های دینی به شکل جمع و جور خودش را نشان می‌دهد.


ولی در دوران مدینه شرایط فرق می‌کند. بروز و جلوه‌های حق و قسط عمومی می‌شود. انفاق جایگاه ویژه‌ای پیدا می‌کند. جهاد به معنای قتال متن حرکت‌ها قرار می‌گیرد. صف‌بندی‌های مؤمنین و کفارِ خارج از مرزها آشکار است. دورانی که زینت دنیا و آخرت سبب فتنه و بروز عوامل گوناگون می‌شود. تکالیف جلوه‌های مختلف پیدا می‌کنند. این که چقدر قسط اقامه شود به حضور همه‌ی افراد با هم مرتبط است. این که چقدر قیام کنند به قسط در معنای اجتماعی آن. جایگاه امامت به جلوه‌های جدیدتری خودش را نشان می‌دهد. این مسیر دنباله‌ی قطعی دوران مکه است.


دورانی که عده‌ای با جریان حق کنار نمی‌آیند اما ظاهر را حفظ می‌کنند.

ارتباطات خودشان را حفظ می‌کنند.

خط خبری خودشان را به شکل واضح در جامعه طرح می‌کنند.

از هر موقعیتی برای کارشکنی و تابوشکنی بهره می‌برند.

مؤمنین و نبی را اذیت می‌کنند.

در ترویج فساد و بی‌بندوباری برنامه دارند.

به تحریف اصول اصلی انقلاب دست می‌زنند.

با جریان خارج از مرزهای انقلاب ارتباط برقرار می‌کنند و قول و قرار دارند.

می‌گویند به افراد دور رسول جامعه انفاق نکنید تا وقتی که پراکنده‌شوند.

و نیز در هر فتنه‌ای نقش ایفا می‌کنند و به عبارتی با سر در فتنه‌ها فرو می‌روند.

ولی

همچنان نام مقام معظم رهبری و در اصل شهادت به رسول الله بودنِ فرستاده‌ی خدا از دهانشان نمی‌افتد که همه فکر دیگری درباره‌شان نمی‌کنند.

ولی در واقع جز دروغ نمی‌گویند. (و الله یشهد انّ ...)

طبیعتا مناسبات این دوران فرق دارد.


اگر در دوران مکه تبعیت از خدا و انکار رسالت مسئله است.

در مدینه ولی بی‌تفاوتی به حدود الله و رسول مسئله است.


حتی رسالت رسول، هم مورد اتفاق است.

ولی سنگر مبارزات روی اذیت و آزار، ایجاد هزینه برای تقدم و تأخر در امر الهی؛ ایجاد خطوط خبری دروغ، دامن‌زدن و ایجاد شرایط ابهام و فتنه، و اعمال فشار به نبی جامعه پس از ایجاد فتنه‌ها و دنیاطلبی و اشرافی‌گری است.


جریان مؤمن جریانی است که سعی در حرکت و ایفای نقش در امر الهی و امر رسول دارد. و اگر لغزشی کند یا ضعفی داشته باشد، با استغفار و توبه مسیر را اصلاح می‌کند.

ولی جریان دیگر این گونه نیست. جریان دیگر اگر توبه هم کند، رسول الله هم برایشان استغفار کند؛ هفتاد بار هم باشد؛ گناهشان پاک نمی‌شود.

حتی اگر خدا و رسول از گروهی از آن‌ها درگذرند؛ گروه دیگری از آن‌ها در همین دنیا مستحق عذاب و چشیدن عذاب هستند.



وقتی شرایط پیچیده می‌شود، آخر را باید به اول شناخت.


مناسبات مکه و مدینه تفاوت دارد.

باید دید یک اتفاق دامنه‌ی عمل کدام جریان است.


ما در دوران حاکمیت اسلامی هستیم ولی اگر هم‌چنان در مناسبات قبلی بمانیم و حساب همه را به حساب هم‌دیگر واریز کنیم؛ نمی‌توانیم وقایع را درست تحلیل کنیم.


نوشت: از خدا تحلیل درست و بصیرت، عمل به دانسته‌ها و صبر، و علم به مواضع حق و نیز تقوا می‌طلبیم.

# امروز

# دستگاه تحلیلی

# دعا

# شناخت

۰ ۲۱ اسفند ۹۷ ، ۰۶:۴۲
صلوات

بسم الله الرحمن الرحیم

بخش بزرگی از ایرادِ تعاریفِ غیر اصیل غربی، «تغییرِ جهتِ اعمال در همان بدو تعریف» است.


با تغییر هدف، اعمال نیز منحرف می‌شوند.

در این صورت، وقتی به مقصد می‌رسید؛ متوجه می‌شوید عملی انجام نداده‌اید! وقت گذاشته‌اید و خرج کرده‌اید؛ اما آنی که باید نشد.

چون عمل به مقصدی که باید می‌رسید نرسیده است!

چون منحرف شده است.

***

این تغییر در هدف، عمدتا به شکل ضمنی و نتایج خودش را نشان می‌دهد. وقتی شما پیش‌فرض‌های اولیه را به راحتی می‌پذیرید یا به آن دقت نمی‌کنید. زمانی می‌رسد که باید نتایج را بپذیرید.


گاهی به شکل واضح می‌شنوید که گفته می‌شود راه برون‌رفت از مشکلات چشم دوختن به بیگانگان است. در این که (در برهه‌ای از زمان که ساختار کلی حاکم، نظام سلطه، استعماری و به شکل برده‌داری است) آیا این راه، راه برون‌رفت از مشکلات است یا راه افزودن مشکلات، سخنی به میان نمی‌آوریم.

معنای این جمله یعنی بی‌توجه به این که طرف دشمن خداست و یا دشمن شما، راه حل خارج از مرزهاست. آن‌ها باید بیایند داخل مرزها و به استعمار و آبادانی بپردازند.

ولی اگر بخواهید دقیق این جمله را تحلیل کنید؛ این جمله به جملات پیشینی وابسته است.

این پیش‌فرض‌های اولیه می‌توانند به شکل زیر باشند:

  • تا کنون کسی نتوانسته است بدون وابستگی به غرب به جایی برسد.
  • این که ایرانی نمی‌تواند.
  • بیگانگان هر جا رفته‌اند آن‌جا را آباد کرده‌اند.
  • این‌جا هم بیایند آباد می‌کنند.
  • رابطه‌ی بیگانگان با هر کشوری مانند دوست است.
  • امروز جز ارتباط راه دیگری نداریم. پس باید با چندکشور اروپایی و امریکا ارتباط برقرار کنیم!
  • پارامترهای رشد اقتصادی غربی مشخص است. در صورتی پیشرفت می‌کنیم که به آن‌ها برسیم!
  • ما تکنولوژی پیشرفته نداریم. پس باید برویم سرمایه‌گذاری بیاوریم.
ولی می‌بینید سال‌هاست که افرادی منتظر غرب هستند ولی اتفاق خاصی نمی‌افتد! چرا که راه حل اقتصاد راه حل درونی است. منابع و توانمندی‌هایش را نیز در اختیار داریم. راه‌ها هم که مشخص است.
***

گاهی به شکل دیگر می‌شنوید که گفته می‌شود؛ در تولیدات هنری، تنها باید وجه هنری آن را بررسی کرد و مورد قضاوت قرار داد!


این کمی از قبلی پیچیده‌تر است.

یعنی اگر امر دایر بشود که از فیلم حرفی مخالف احکام اسلام بیرون بیاید؛ اگر چند تکنیک رعایت شده باشد قابل قبول است.

با این دید حتی اگر توهین به جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی در فیلم باشد؛ اگر خوب گفته باشد قابل قبول است!


هیئت داوران فقط به هنر پایبندند! این معنا دارد. این حرف نتایج خاصی دارد. این، تعاریفی را قبل از خود یا در ضمن خود فرض‌کرده است.

مانند این که:

  • فضائل انسانی و قصد هدایت‌گری در تعریف هنر داخل نیست!
  • معیار زیبایی تنها رعایت اصول تکنیکی است. حتی اگر درون فیلم بی‌بند و باری و فحشا باشد!
  • ما نسبت به هدایتگری و تزکیه‌ی جامعه مسئولیتی نداریم.
آیا واقعا این گونه است؟!
حتی بعضی اوقات پا از این مسائل نیز فراتر گذاشته می‌شود. و سراغ تغییر تعاریف دیگر می‌روند و بدون علم یا با علم به آن‌ها متعرض می‌شوند تا تعاریف را با نتایج سازگار کنند!!!

ولی در واقع این تعریف از هنر، نیز دوگانه است. برای تولیدات و فیلم‌های خلاف اسلام و مسیر دین، خوب کار می‌کند و آن‌ها را وارد عرصه‌های جهانی هم می‌کند. ولی وقتی فیلم‌هایی خوش‌ساخت دینی یا انقلابی به وجود می‌آیند هیئت داوران آن‌ها را اصلا هنری نمی‌دانند! و در فضای عمومی هم سعی می‌کنند درباره‌اش هم صحبت نکنند و آن را تقویت نکنند!


هنر برای هنر شعاری است که گرچه در ظاهر خیلی فانتزی، دلربا و دل‌فریب است؛ ولی تعریف‌ها و نتایجی را با خود بار می‌کند. اگر نگوییم ابزاری است برای هَدمِ فرهنگ‌های متضاد با اصول و ارزش‌های فرهنگ مهاجم غربی.

***

بعضی از این تغییر در هدف‌ها، خیلی زیربنایی است و وقتی خودش را نشان می‌دهد که همه نشانه‌هایش رو بیاید و همه با روبنای آن مواجه بشوند.

مثل اصولی که زیربنای یک سازمان و کار را تحت الشعاع قرار می‌دهد.

برای مثال وقتی هدف یک مجموعه یا سازمان، افرایش سود به معنای (پول/اعتبار/جاه/سرمایه‌ی‌اجتماعی) معرفی می‌شود و در صدر اساس‌نامه می‌آید1 و هیچ قاعده‌ی بالادستی یا پایین‌دستی، آن را حد نمی‌زند.


برای دقت بیشتر این‌جا هم باید ذره‌بین بگذاریم که چه اتفاقی دارد می‌افتد و چه تعاریف، پیش‌فرض‌هایی به شکل ضمنی درنظر گرفته شده است:

  • افزایش سود، تنها مسئله‌ای است که ما دنبال آن هستیم.
  • سود آخرتی مدنظر نیست! (یعنی اگر کاری وظیفه‌ی شرعی و قانونی ما باشد؛ سود ندارد. در نتیجه دلیلی ندارد سازمان به آن بپردازد!)
  • مأموریت ما خلق سود است!
  • سود هم به معنای چیزی است که قابل تبدیل به پول باشد! (مثلا ارزش‌های دفاع مقدس و ثروت ملی شهیدان از این جهت مهم است که پول می‌آورد.)
  • در فرآیند یک سازمان اگر چیزی سودزا باشد؛ اشکالی ندارد که به آن بپردازیم. (حتی اگر در تبلیغات از جنس زن به شکل کالا استفاده کنیم. مثلا در بانک‌ها لازم نیست فعالیت‌های تولیدی را تقویت کنیم. چون پرزحمت است و )
  • بین دو فعالیت که سود بیشتر و زحمت کمتری دارد و فعالیتی که سود کمتر و زحمت بیشتری دارد؛ به نظر شما کدام بهتر است؟
  • سرمایه‌ی اجتماعی مهم است چون می‌توان با آن پول بیشتری به دست آورد.
  • لذا ما مسئولیت اجتماعی داریم.
  • اصلا ما طرفدار محیط زیست، کارهای مددکاری، فعالیت حول کودکان کار، آموزش و پرورش و استعدادیابی در ورزش و ... هستیم!
در این صورت می‌بینید که شرکت‌هایی به وجود می‌آیند که ذره‌ای برایشان دین و ایمان مهم نیست. اصلا مسئله نیست که مهم باشد.

برای شرکت‌های کوچک‌تر کم‌تر بعد اجتماعی پیدا می‌کند. بیشتر تبعات از جنس تغییر آرمان‌های ساختاری و مادی‌شدن و سوداگر شدن است.

ولی برای شرکت‌های بزرگ و چند ملیتی کمی حرف فرق می‌کند.
اگر کسی بگوید، دارید فساد می‌کنید، می‌گویند ما داریم اصلاح می‌کنیم، ببینید فلان مسئولیت اجتماعی را داریم!
ببینید، ورزش، محیط زیست، کیفیت خورد و خوراک مردم ایران، فعالیت‌های بشر دوستانه، مدارس و کودکان کار و ... برایمان اهمیت دارد.


تبعات اخلاقی و رفتاری این تعاریف خیلی دهشتناک است. چیزی است که داریم می‌بینیم. این بلاها عمومی است:

  • حذف دیگران به هر قیمتی و بی هیچ قیدی، اگر اقتضا کند؛ جزء واقعیت‌های کسب‌وکار است.
  • سیطره‌ی تام و تمام بر بازار، بنا بر مسائل بالا اگر شدنی باشد؛ واجب است!
  • مسئله‌ی دیگر، قیمت‌گذاری در زمان سیطره است! (مسائلی که چند بار در این سال‌ها تجربه کرده‌ایم؛ قیمت‌ها تا زمانی که همه آلوده‌نشده‌اند پایین است؛ پایین به شکل مشهودی زیرقیمت‌های بازار. ولی به مجرد این که اکثر قریب به اتفاق مخاطبین جذب شدند؛ فرآیند معکوس می‌شود!
  • ترویج بی‌بندوباری و فساد اگر منجر به سود بیش‌تر بشود جا دارد! (برای این می‌توانید برخی سایت‌های تبلیغ پوشاک را در ذهن خود مرور بفرمایید)
تمامی این مسائل در صورتی است که قصد و هدف ثانوی برای شرکت‌ها در نظر نگیریم.
یعنی «فقط تأثیرات تعاریف را در اعمال بررسی کنیم».

***

فرهنگ غرب به صورت پنهان و آشکار «نفسانیت‌مداری» و «ترجیح دنیا بر آخرت» را، در موضوعات دَرج می‌کنند.
چیزی که در همه‌ی مثال‌های بالا می‌توان به شکل ریز و دقیق دنبال کرد.

همان طور که «ترجیح دنیا بر آخرت» داریم؛ «ترجیح آخرت به دنیا» هم داریم.

ما دنبال اولی هستیم یا دومی؟
شایسته نیست در تعاریف به شکل دقیق‌تری توجه کنیم؟!


1- در صدر اولویت‌ها

2- در قرآن کریم به تعاریفی که دو جبهه‌ی حق و باطل طراحی می‌کنند می‌شود دقت کرد.

3- بعضی جاها پشت سر هم به شکل ردیف «بل» یا «کلا» می‌آید. این مسیر دارد از لایه‌های مختلف بهانه‌ها و باورهای مخاطبین پرده‌برداری می‌کند.

# فرهنگ غرب

# فرهنگ‌سازی پنهان

۰ ۱۷ بهمن ۹۷ ، ۱۰:۰۴
صلوات

بسم الله الرحمن الرحیم

و ما ادراک ما حسد؟


برخی مسائل را باید بلند بگوییم.

***

یک سری اتفاقات به صورت پنهانی و یک‌باره اتفاق می‌افتند. شاید وقایعی را در آن ابتدا حس کنیم. حرکت‌هایی را مشاهده کنیم و نشانه‌هایی را ببنیم؛ شاید هم اصلا خبر نداشته باشیم.

بعضی اوقات انسان حس می‌کند که پرده‌ای از سیاهی دارد زندگی‌اش را فرا می‌گیرد. محیط پیرامونی و یا امری صحیح که حیاتی است. دارد خوب پیش می‌رود ولی یک‌هو پشت سر هم مواجه با شرایط نابه‌سامانی می‌شود که دیگر دست ما نیست! شرایطی است که تاریکی می‌خواهد در آن امر فراگیر شود.

هر چه انسان بالا و پایین می‌کند که اشتباهش چه بوده؟ کجا خطا کرده؟ شاید متوجه بشود و اصلاح کند.

***

اما اوقاتی هست که یک سری افراد احساس تنگی می‌کنند. فکر می‌کنند دارید جایشان را تنگ می‌کنید. در حالی که دوست دارید کار کنند. چیزهایی هم حس می‌کنید ولی دقیق متوجه نمی‌شوید که ماجرا از چه قرار است. می‌گذرد. یک دفعه می‌بینید، یکی در میان برایتان حواله می‌آید. از راست و چپ. شاید هم تنها یک حواله‌ی سنگین باشد، اما خیلی سنگین می‌آید! دارید مسیر درست را می‌روید. یعنی می‌خواهید در مسیر حرکت کنید. اما نشد می‌آید توی کار! یادتان می‌آید که همان کسی که رو در رو احترام می‌گذارد رفته و کارت را پیچانده. حالا یا ظاهرا کارت دست اوست و پیچانده یا دخلی هم به او نداشته ولی رفته بدگویی کرده است. طوری که یا برکنار می‌شوید. یا دیگر نمی‌توانی ادامه دهید.


خوب؟!


جدی است؟ یعنی باید جدی بگیریم؟

نمی‌دانم. به نظر مهم نوع مواجهه است.

باید خیلی دقت کنیم.


شاید خیلی ترس داشته باشیم، نسبت به صفحه‌ها؛ نسبت به کارهای پنهانی؛ نسبت به برنامه‌های شیطانی؛

اگر چه ترسی ندارند، با وجود یک راه...

با وجود «پناه»...

***

یعنی باید بگوییم که پناه می‌بریم به ربّ مرزهای باریکی که در آن، کارها می‌خواهد درست شود ولی چیزی سعی می‌کند که نگذارد، یا درست است و یکی می‌خواهد آن را خراب کند.

نشانه‌هایی که یک سوی آن خیر است و یک سو نه.

از شر همه‌ی این‌ها پناه می‌بریم.

از شر همه‌ی چیزهایی که آن رب، خودش خلق کرده؛ به خودش پناه می‌بریم.


البته نباید اشتباه بشود؛ شرها را بزرگ نمی‌کنیم؛ بلکه پناه‌بردن به او را بزرگ می‌کنیم.

هم جدی است.

هم باید اقدام کرد.


راه حل این واقعا پناه بردن است.

پناه می‌بریم.

# دعا

۰ ۲۴ آذر ۹۷ ، ۱۰:۳۲
صلوات
بسم الله الرحمن الرحیم
هدایت را باید از خدا خواست. بله. تا بیست سالگی اگر توانستیم خودمان را پاک کنیم و نیت خودمان را خالص کنیم. و هدف‌های غیر الهی را از خود خالی کنیم و مخالفت با هوای نفس را شیوه‌ی خود کنیم. امید هست که بتوانیم برای امام زمان عج سرباز خوبی باشیم. یعنی کسی نباشیم که کار خودش را می‌کند. بعد بگوید که برای خدا بود. بلکه تا نفهمد برای خداست انجام نمی‌دهد... و اوامر خدا را نیز انجام می‌دهد.

«ترک محرمات»، «انجام واجبات» و «تعمیق معارف دینی»
عواملی است که باعث می‌شود خداوند متعال استواری انسان را در مسیر خودش بیشتر کند. هر عملی، مقدمه عمل بعدی است. چیزی که به نظرم رسید شاید نیاز باشد بیشتر درباره‌اش بنویسیم این بود که معارف الهی و دینی یک نقطه‌ی شروع می‌خواهد. به نظر می‌رسد باید نگاهمان را در اولین مرحله درست کنیم. یعنی چه کنیم؟ باید بدانیم وظیفه‌مان چیست. اگر ندانیم که نمی‌توانیم عمل کنیم.
در دورانی که امام زمان عج غائب هستند رسیدن به ولایت ایشان مقدور نیست مگر از طریق اوامر ایشان. ما واقعا دوست داریم که مورد توجه امام زمان عج باشیم. و این زمانی محقق می‌شود که اول بدانیم ایشان از ما چه می‌خواهند؟ دستورات ایشان را بشناسیم و طبق آن عمل کنیم.
حرف همین است که دستور ایشان در دوران غیبت چیست و چگونه است؟
یک سرباز خوب کسی است که نقشه‌ی فرمانده و راهبر خودش را به خوبی بشناسد و طبق آن عمل کند.
توجه به این برای ما که در دوران غیبت و دوران نیابتِ عامِ اولیای فقیه ایشان زندگی می‌کنیم. توجه مهمی است.
اگر توانستیم بگوییم که امام ظاهر الان چه می‌خواهد و برای آن شب و روز نشناختیم. امید داریم که خداوند متعال به ما نگاهی کند و ما را در جایی که می‌داند استفاده کند.
کمی آن طرف‌تر اگر رفتیم سراغ سخنان امام و زیر و بم آن را برای عمل کردن خواندیم و به دقت توجه کردیم. به علاوه طلب از خدای متعال امید داریم از این مهلکه نجاتمان بدهند. ان شاء الله.

# امروز

# مسلمان تراز

۱ ۳۰ تیر ۹۷ ، ۱۸:۱۰
صلوات

بسم الله الرحمن الرحیم

جمهوری اسلامی با قدرت پیش رفته است. اما کسانی که در باورهای غربی غوطه‌ور هستند نمی‌توانند درست بعضی چیزها را تحلیل کنند.


بیشتر از این که غربی‌شدن فرآیند فکر را آزاد کند و آزاداندیشی را در درون ملت‌ها به وجود بیاورد. آسیب به مرکز تحلیل وارد می‌کند.

بلکه شاید فقط افِ ای باشد و پُزی برای متفاوت نشان‌دادن و خود را برتر نشان دادن.


طوری که آن چیزی که باید را نمی‌بینند. انسان بی‌اعتنا به هر مفهوم اصیل حقیقی.

چرا که همه چیز باید سکولاریزه شود و این مهم‌ترین آسیب زاویه دید است.

وقتی زاویه دید شما از معارف و نظام فکری قرآنی و نظام فکری اهل بیت انصراف پیدا کرد.

قید عقل را هم شما زده‌اید.


و وقتی انسان از عقل سلیم فاصله پیدا کرد؛ ذهنش استواری لازم را نخواهد داشت.

انسان از درون تهی و بی‌هویت شکل می‌گیرد.


اباحه‌گری در جوامع دارای هویتی مثل جمهوری اسلامی ایران، ریشه در آسیب‌های درونی دارد. خودنگری، اشرافی‌طلبی، دل در گروی دنیا داشتن...

و ترس.


ترس از ملامت دیگران

ترس از گویندگان غربی

ترس از این که مبادا حرفی مقابل بافته‌های جهانی و مفاهیم جعلی بی‌بن مدرن زده‌بشود. و مگر دستگاهی که بنا شده اشتباه است؟ در حالیکه دستگاه نفسانیت‌پرست طاغوتی ریشه‌اش روی زمین است و قراری ندارد.


ترس و واهمه ریشه‌اش در آلودگی است.

شاید به زبانی بشود گفت همه این آسیب‌ها ریشه‌اش در گرایش آلوده است.

به خدا پناه می‌بریم.


بعدانوشت:

شرک -> ترس -> بی‌هویتی -> روی گردانی، بی‌اعتنایی -> اختلال در زاویه دید -> بی‌قراری فکری

# آزاداندیشی

# امروز

۰ ۳۱ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۰۸
صلوات