صدرِ اعظـــــــــــــم

کاش این عزیز هم نظری هم به ما کند!

صدرِ اعظـــــــــــــم

کاش این عزیز هم نظری هم به ما کند!

صدرِ اعظـــــــــــــم

تویی بهانه ‌ام اما بهانه‌ای که ندارم
گذاشتم سر خود را به شانه‌ای که ندارم
تمام عمر کشاندی مرا به سوی نگاهت
تمام عمر به سویِ نشانه‌ای که ندارم
زِ رقعه

آخرین نظرات
  • ۱۲ بهمن ۰۱، ۰۰:۰۸ - شاگرد بنّا
    احسنت
پیوندهای روزانه

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بی‌برچسب» ثبت شده است

آنچه می‌خواهی، نمی‌شود.

آنچه نمی‌خواهی، می‌شود.

# بی‌برچسب

۱ ۱۴ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۳۱
صلوات

از قدیم گفته‌اند بیکاری فسادآور است!

# بی‌برچسب

۱ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۳۹
صلوات

سال‌های سال است صبح‌ها مرغ و خروس‌ها و جوجه‌های گاراژ سرِ کوچه‌مان، برای چِرا روانه کوچه می‌شوند. این‌ها هم در باغچه‌ها و کوچه و خیابان ولو می‌شوند و با آمدن هر ماشینی در خیابان این‌ور و آن‌ور می‌جهند. جوجه‌هایش دوست داشتنی هستند. جوجه‌هایی «اسپرت» و «شاسی‌بلند» در طرح‌ها رنگ‌های مختلف. همیشه سوالم این بود که آیا صاحب گاراژ نمی‌ترسد جوجه‌هایش بروند زیر ماشین یا ... .

سال‌های سال است شب‌ها سلمانی سر کوچه مشغول پرورش گربه‌های محل است. یادم می‌آید روزهایی که توله‌های یکی از این گربه‌ها با بی‌باکی و از سر بی‌تجربگی نزدیک آدم‌ها می‌ایستادند و خیره به آن‌ها نگاه می‌کردند. البته آن‌ها الان بزرگ شده‌اند. اخیرا هر وقت سر کوچه می‌روم تا زباله بگذارم سر و کله‌شان پیدا می‌شود؛ اصلا حالشان سرجایش نیست! تا سطل را روی زمین می‌گذارم می‌دوند تا ببینند تویش چیست؟! بعدش هم می‌روند سراغ سطل اصلی خیابان تا ببیند چی آن تو انداخته‌ام!

دیروز پریروز یکی از این‌ها را قاطی مرغ و خروس‌ها دیدم که خیز برداشته بود؛ البته نه برای این که در حضور باباها و مامان‌ها به بچه‌هایشان حمله کند، بلکه انگار می‌خواست با یک پرش کار یک یاکریم را یک‌سره کند! البته داشتم بی‌هوا رد می‌شدم، این بنده خدا هم دستش رفت تو روغن!!! البته در برگشت هم نامردی نکرد؛ فقط آمدم دیدم پر و بال و اسکلت یکی از این جوجه‌هاست که پخش پیاده روست...

روحش شاد و یادش گرامی باد!

# بی‌برچسب

۳ ۲۶ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۱۷
صلوات