صدرِ اعظـــــــــــــم

کاش این عزیز هم نظری هم به ما کند!

صدرِ اعظـــــــــــــم

کاش این عزیز هم نظری هم به ما کند!

صدرِ اعظـــــــــــــم

تویی بهانه ‌ام اما بهانه‌ای که ندارم
گذاشتم سر خود را به شانه‌ای که ندارم
تمام عمر کشاندی مرا به سوی نگاهت
تمام عمر به سویِ نشانه‌ای که ندارم
زِ رقعه

آخرین نظرات
  • ۱۲ بهمن ۰۱، ۰۰:۰۸ - شاگرد بنّا
    احسنت
پیوندهای روزانه

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانشگاه» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

حالا که بحث آموزش‌های نوین و تحول آموزش و پرورش روی بورس است.

بگذار حداقل چند سؤال بپرسیم!


آیا آموزش و پرورش با انبوهه‌ای از ابزارها و تیم‌های به نوعی تکنولوژیک درست می‌شود؟

آیا آموزش و پرورش در قرن 21ام به عنوان نمادی از تکنیک و ابزارزدگی، تربیت بهتری را نسبت به هزار سال قبل رقم زده است؟

آیا بزرگ‌ترین افراد رشدیافته در عصر معاصر یعنی امام خمینی ره و حضرت آیت الله خامنه‌ای و اساتید بنام و بزرگی مانند علامه طباطبایی و آیت الله بهجت، با این انبوهه‌ای از ابزارها رشد کردند؟

به چه بیندیشیم؟!

شاخصه‌ی رشد چیست؟!


نوشت:

کنار گذاشتن همه‌ی این ابزارها که به وضوح درست نیست.

اما به نظر آموزش و پرورش با تکنیک‌زدگی، ابزارزدگی و تکنولوژی آموزشی‌زدگی و نظام‌های حاکم بر این‌ها درست نمی‌شود!

نظر شما چیست؟

# تربیت

# دانشگاه

# مدرسه

۴ ۲۳ بهمن ۹۷ ، ۱۵:۰۳
صلوات

بسم الله الرحمن الرحیم

دانشگاه و دبیرستان‌ها بر اساسِ «وظیفه» بنا نشده‌اند. یعنی اگر در دوران 12 سال تحصیل مدرسه کسی به این بلوغ برسد که بفهمد، وظیفه‌اش در سراسر این کشور و پهنه‌ی این جهان نسبت به دین و دنیایش چیست؛ به نیمی از رستگاری رسیده است.

برای بقیه‌اش فقط باید ساختارهای دیگر مثل محیط کار برای کسانی که اهل کار هستند؛ یا دانشگاه برای کسانی که اهل پژوهش در مرزهای علم هستند؛ او را کمک کنند که وظیفه‌اش را درست انجام دهد. و بگذارد هر جا که می‌خواهد ایفای نقش کند.

و با فشار درمانی کار خودشان را جلو نبرند.


معترضه:

البته این مطالبه، بسیار حداقلی و محافظه‌کارانه است!

این بلوغ به حد کمال باید تا دوره‌ی دوم سوم رشد (هفت‌ساله‌ی دوم سوم) اتفاق بیفتد.


بعدا نوشت:

دوره‌ی دوم، دوره‌ی تفاوت بین خوب و بد است.

دوره‌ی سوم، دوره‌ی تمایز بین خوب و خوب‌تر.


فعال‌سازی تفکر (رسیدن از حواس، خیال و وهم به ادراک درست و تقید) برای دوم است.

ولی فعال‌سازی تعقل (ادراک کلیات و عمل عقلی) برای دوره‌ی سوم.


مقصدسازی برای اواخر دوران دوم است.

هدف‌سازی و مقصدسازی متکی به این که عقل چه می‌گوید، برای دوران سوم.



نوشت:

لذا رسیدن به وظیفه

با کمک‌گرفتن و مشورت از دیگران که مسلط به مبانی و شرایط هستند، از دوران دوم شروع می‌شود. (دبستان اول و دوم و ابتدای دبیرستان اول)

و دوران سوم، مشورت با دیگران با استفاده از عقل و مراجعه به ولی امر ادامه می‌یابد. (انتهای دبیرستان اول و نیز دبیرستان دوم و سه سال بعد از مدرسه با ساختار فعلی)


البته الان سیستم آموزشی ما کاری می‌کند که سن بچگی دارد بالاتر و بالاتر می‌آید!

و لذا با ساختار فعلی احتمالا تک تک ما از دوران رشد خود چند سالی، عقب افتاده‌ایم.

# دانشگاه

# مدرسه

۰ ۲۱ بهمن ۹۷ ، ۱۱:۴۰
صلوات

بسم الله الرحمن الرحیم

حس می‌کنم بعضی از اساتید اصلا مراعات حال دانشجویان و دانش‌آموزان را نمی‌کنند.

فقط فشار بیش از حد!


خوب از یک جا می‌زند بیرون دیگر، پدر آمرزیده‌ها!

# استاد

# دانشگاه

# فشار

# مدرسه

# معلم

۲ ۱۹ بهمن ۹۷ ، ۲۱:۴۲
صلوات

بسم الله الرحمن الرحیم

خواسته یا ناخواسته جریان شبه روشنفکری داخل، بیش از آن که مبدأیت تفکر و تعقل را در اجرای سیاست‌های بیگانگان به کار بگیرد؛ متأسفانه تابوهایی برایش ساخته شده که به هیچ عنوان نمی‌تواند از آن‌ها دل بکند.

به سادگی از یک روایت دینی می‌تواند چشم‌پوشی کند و یا با بی‌اعتنایی از کنار آن رد شود ولی یک درس مندرس زواردررفته‌ای که کسی را جز جریان سلطه پول‌دار نکرده است. و هیچ وقت به نفع توده‌های مردم نبوده، نمی‌تواند کنار بگذارد.

این نشان می‌دهد که ساختارها، روال‌ها و ارزش‌های کپی‌شده‌ی دانشگاهی، ذهن دانشجوی جوان ما را، بیشتر مسحور ادبیات غربی و ساختارسازی‌های پرجاذبه و نقاشی‌شده‌ی صرفا زیبای او می‌سازد تا این که او را به چرایی و پرسش وادار کند.


طوری چهارمیخ پارادایم غیرواقعی و نامنطبق با عالم هستی را برای دانشجو می‌کوبند تا دیگر به خودش جرئت شک هم ندهد.

آن وقت البته درون آن اجازه‌ی پرسش و پاسخ فراهم است.

البته باز هم ترجمه جای تفکر را گرفته است.


ب.نوشت: کتاب‌های دانشگاهی از کوچک و بزرگش مصداق این هست. این کتاب‌ها به شکل تجربی و بدون درک کلی از عالم و عدم منطبق با جهان‌شناسی و ساختار انسان‌شناسی حقیقی یکتاپرست شکل‌گرفته است. خوب نتایجی این چنین به بار می‌آورد که جامعه‌ها درگیر مسائل جانبی می‌شوند. امروزه متاسفانه فقط داروهای غربی عوارض جانبی ندارند. نظریه‌های غربی هم عوارض جانبی دارند البته اگر خودشان عوارض نباشند. آیا به حقیقت عالم باز می‌گردیم؟

# دانشگاه

۰ ۱۲ آذر ۹۷ ، ۰۰:۲۴
صلوات

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از ناشریف‌ترین کارها این است که یک کاری بکنی و به همه برچسب بزنی و هر چه از دهانت در بیاید و با هر ادبیاتی دوست داشتی بگویی، بعد بگویی اشتباه فنی و تاکتیکی صورت گرفته است.

فرقی نمی‌کند حتی اگر اسم دانشگاهت هم به نام یکی از شهدای شریف باشد.


بعداً نوشت: پناه بر خدا از آن چه روبه‌روی ماست.

# امروز

# دانشگاه

۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۳۹
صلوات

بسم الله الرحمن الرحیم

رسیدم به او. سلام کردم و عیدش را تبریک گفتم. خوش‌وبشی کردیم. اما مثل همیشه زود صحبتمان رفت به سمت مسائل روز...


- تو فکر می‌کنی انقلاب بعد از 39 سال به سرانجام رسید؟

- نه...

- چه خوب! پس تو هم موافقی با من؟

- چرا خوش‌حال شدی حالا؟

- آخر به هر کسی می‌گویم با من مخالفت می‌کند. ما مگر انقلاب نکردیم که عدالت همه‌جا را بگیرد و بی‌عدالتی در هیچ جا نباشد؟ مگر انقلاب نکردیم که به عدالت با مردم رفتار شود؟

- تا این که منظورت از عدالت چه چیزی باشد!

- عدالت واضح است دیگر!

- شاید معنای آن واضح باشد که نیست اتفاقا! نشانه‌اش این است که وقتی وقتِ صحبت درباره مصداق‌های عدالت می‌رسد، دعواها شروع می‌شود. این یعنی علی‌رغم شدّتِ وضوحِ مفهوم عدالت، افراد، معمولا به جای مفهوم عدالت، تنها یک یا چند «مصداق» از عدالت را برای خودشان تصور می‌کنند و سر آن بحث می‌کنند. بعد می‌بینی که حول آن این همه دعوا و جدل‌ها و هیاهو اتفاق می‌افتد!

- مگر بد است؟ خوب بالاخره عدالت مصداق‌های متعددی دارد دیگر.

- آره خوب، این مسئله‌ای که می‌گویی، درست مثل یک برهه‌ای است که یک عده می‌گفتند «انقلاب کرده‌بودیم که آزادی همه‌جا را بگیرد و هیچ قیدی در هیچ‌جا نباشد!»

- منظورت چیست؟

- وقتی کمی رفتیم جلوتر، حرف‌های جالب‌تری زده‌شد. بحث آزادی را کشیدند سمت آزادی بیان و آزادی مطبوعات... و قانون مطبوعات...

- خوب چه اشکالی دارد. این که کسی درباره آزادی بیان صحبت کند بد است؟

- اشکالی ندارد. اما بعدش این زمینه‌ی این شد که هر وقت خواستند علیه دین و ایمان مردم بگویند و به باورهای مردم توهین کنند.

- خب؟!

- این برای قدیمشان بود. الان هم که می‌بینی... با شعار آزادی می‌آیند توی خیابان... روی آزادی را هم سفید کرده‌اند به خاطر چندتا اسکناس 50 هزارتومانی! و نه دستور اسلام را می‌دانند و نه قانون را... بماند!

- آن‌هایی را می‌گویی که روسری از سربرکشیدند؟

- بله.

- خوب، حرف آن‌ها هم همین است که قانون باید عوض بشود.

- خوب دیگر چه؟!

- هیچ.

- اما بعدتر رفتند سراغ آزادی زندانیان سیاسی... انجمن‌های متعددی تشکیل دادند و در قالب روزنامه‌نگار و ... علیه قوه قضائیه و نظام اسلامی تا می‌توانستند پرداختند و تاختند. این برای 17 تا 20 سال پیش است.

- خوب احتمالا آن‌ها را بی‌دلیل گرفته‌بودند دیگر!

- احتمالا... ولی وقتی صدایش درآمد که اسناد ارتباط تشکیلاتی و مالی‌شان با خارج از کشور برملا شد و عده‌ای از ایشان فرار کردند. الان هم در خارج کشور زندگی می‌کنند و امروز در این شبکه و آن یکی، علیه جمهوری اسلامی هر چه می‌خواهند می‌گویند. متاسفانه پرونده‌ها علیه همکارانشان بود.

- حالا ربط این به بحث ما چه بود؟

- مسئله این است که آن جریان، «آزادی» را پررنگ کردند. همه‌چیز را با نگاه خود بردند روی آن مسئله خودشان، هر توهینی خواستند کردند و هر کسی را خواستند محکوم کردند. در حالی که شاید «نصف» حرفی که می‌زدند، درست بود. ما منظومه‌ای از مفاهیم متصل به همی برای انقلاب داشتیم، نه یکی... ولی به قیمت نابودی هر حقیقت دیگری در مقابل آن، این حرف را پیش بردند.

- مثل چه؟

- مثل ایمان... مثل استقلال واقعی اندیشه... مثل آزادی روح از گناهان و آلودگی‌ها... و مثل...

- باز هم ربطش را متوجه نشدم.

- جای «کلمات» را عوض کن. یک بار دیگر مرور کن ببین چه چیزی دارد نابود می‌شود! اگه اجازه بدهی الان بروم. چون باید جایی برای دیدنی نوروز برسیم. سال رو هم دوباره بهت تبریک می‌گم پسر...

- هم‌چنین... ولی جواب ندادی‌ها. اما روی حرفت فکر می‌کنم. شما هم سال خوبی داشته‌باشی.

- با اجازه‌ات. یاعلی.

- سلامت باشی. علی یارت.

# امروز

# دانشگاه

۱ ۲۹ اسفند ۹۶ ، ۰۱:۰۴
صلوات

بسم الله الرحمن الرحیم

سال‌هاست که مرزبندی اصول‌گرایی و اصلاح‌طلبی از فکرها و زبان‌ها رخت بربسته است.

دقت کنی می‌شنوی که تقریبا همه می‌گویند:

ما نه اصول‌گرا هستیم و نه اصلاح‌طلب.

یا گفته می‌شود:

این تقسیم‌بندی‌ها، تقسیم‌بندی‌های غلط و رهزنی است.

در هر دو هم انقلابی یافت می‌شود و هم ضدانقلابی.

اصول‌گرایی و اصلاح‌طلبی هر دو بستری صرفا برای کسب قدرت شده است.

تقسیم‌بندی جریان‌ها به اصول‌گرایی و اصلاح‌طلبی دروغ محض است.

این حرف‌ها چیست؟! اگر دوگانه‌ای باشد دوگانه «انقلابی» است و «ضدانقلابی». و ما افتخار می‌کنیم که انقلابی هستیم.


این پس‌زمینه ذهنی فضای دانشجویی جریان انقلابی.


(توی پرانتز عرض کنم که اولاً دارم نقل قول می‌کنم. ثانیاً هیچ‌کدام از بالایی‌ها نمی‌گویند که اصول‌گرایی در عالم وجود ندارد یا نمونه‌ی اصلاح‌طلبی در عالم یافت نمی‌شود.) پرانتز بسته


***
اما در همین حال یک چیز جالب می‌بینی...
چه چیزی را؟!

1. این که هنوز هم که هنوز است، عده‌ای دوست دارند همه چیز را یا «اصول‌گرا» یا «اصلاح‌طلب» تحلیل کنند!
2. و نیز همراه با مذمت و سرتکان‌دادن (!) از ایشان می‌شنوی که «این‌ها دنبال کسب منفعت و قدرت خودشان هستند.»

***
اما...

الف) پس از مدتی مشاهده می‌کنی، هر رجل سیاسی و غیرسیاسی که اصولش یکی در نمی‌آید با برچسب «اصول‌گرایی» یا «اصلاح‌طلبی» از دور خارج می‌شود!
ب) و وقتی طبیعتا به عنوان اولین سؤال می‌پرسی که پس شما چه هستید؟! می‌شنوید: «ما اصول‌گراهای اصلاح‌طلب هستیم! ما در پازل سیاسی ایران نمی‌گنجیم!»
ج) و در آخر می‌پرسی پس ما چه هستیم؟! بدون توجه به انقلاب و ضدانقلاب، جواب این است که «شما به اصول‌گراها می‌زنید! با اصلاح‌طلب‌ها هم سلیقه‌ی متفاوتی دارید!!!» مگر این که «به ما بپیوندید!»


پ.ن: در تعابیر دیگر «ما=مردم» گرفته شده است. که به علت کوتاهی سخن از ذکر آن خودداری کردیم!

# آزاداندیشی

# امروز

# دانشگاه

۰ ۳۱ شهریور ۹۶ ، ۰۳:۱۶
صلوات

وقتی می‌روی سر امتحان...

20 دقیقه می‌گذرد ولی استاد نمی‌آید!

تصمیم می‌گیری طبق یک قاعده آموزشی کلاس را ترک کنی.

چقدر خوشحال می‌شوی؟!


و همه با هم کلاس را ترک می‌کنید...

# استاد

# امتحان

# دانشگاه

۰ ۱۰ تیر ۹۶ ، ۰۴:۵۹
صلوات

بسم الله الرحمن الرحیم

گفت دیشب روی تخت هر چیزی بگویی به فکرم خطور کرد.

این را بعد از این گفت که حدود 7، 8 دقیقه توی اتاق استاد صحبت می‌کرد؛ روی نیمکت فضای سبز دانشگاه.

***

می‌گفت خیلی بد شده‌ام! از سال چهارم این درس را خوانده‌ام. اصلا آینده‌ام را روی همین بسته‌ام. خیلی بد تصحیح کرده است. بیست می‌شدم!

خیلی توی خودش بود و دَرهم و بَرهم...

گفتم چند شدی؟ همین طور که از پله‌های دانشکده پایین می‌آمدیم این را پرسیدم. گفت 15! آن یکی را هم 15 شدم. آن یکی درس را هم که هنوز استاد رد نکرده است. حدود 10، 15 دقیقه درباره این درس و مطالبش صحبت رد و بدل شد.

گفت بسته بودم بروم فلان دانشگاه سوئیس. الان دیگر معلوم نیست بتوانم بروم. دیگر جای من این جا نیست. بعد از روحانی دیگر بستم که بروم. خدمت کنم به کسی که ...؟ الان هم اگر همه دروس را تا آخر ارشد 20 هم بگیرم معلوم نیست بتوانم بروم.

گفت دیشب روی تخت هر چیزی بگویی به فکرم خطور کرد، حتی *و*ک*ی!

این‌جا اصلا به فکر آدم نیستند! الان این‌جا کشور اسلامی است؟ می‌روی آن‌جا هم زندگی‌ات را داری. این‌قدر هزار دلار بهت می‌دهند که نصفش اضافه می‌ماند. هم مسلمان‌تر هستند. برایم چند تا استاد مسلمان از هیئت علمی دانشگاه ETH سوئیس را تعریف می‌کرد. و بزرگ‌بودن دانشکده ریاضی آن‌جا و ...

گفتم بحث فایده نداره. تو یکی برو، [فقط نمون].

گفت باید بروم، کلاسم شروع شده.

درحالی‌که برمی‌گشتیم به سمت دانشکده گفتم: «حاجی هر وقت تصمیم گرفتی خودت رو پرت کنی بگو بیام از چند جهت فیلم‌برداری کنم!».

خندید و رفت.


# دانشگاه

# دوست

۰ ۰۸ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۲۱
صلوات

از در آمدم توی کلاس. نشستم روی یکی از نیمکت‌ها، کنار یکی از رفقا. بعد از سلام و احوال‌پرسی شروع کردم به دیدن تخته و جزوه‌ای که طی کلاس پرشده بود. مشغول بودم که دوستمان رو به من گفت: «استاد امروز سرش درد می‌کند، از او سوال نپرس!»

با تعجب و سوال، نگاهی به او انداختم. گرفت منظورم چیست!  گفت: «خودش چنین چیزی رو نگفت‌ها. کلاس فلان که قبل از این بود هم به خاطر همین تشکیل نشد!»

+ انگار قند توی دلم آب کردند که هنوز یکی هست که این قدر برای استاد ارج و احترام قائل است!

# استاد

# دانشجو

# دانشگاه

۱ ۲۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۰۸
صلوات