آفتابه لگن صد دست...
يكشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۳، ۰۸:۴۴ ق.ظ
قدیمترها که شیر نبوده، برای احترام به مهمان و این که صفِ دستشویی راه نیفتد، قبل سفره یک لگن میآوردند با یک آفتابه! روی آن هم توری میانداختند تا آن تو دیده نشود و طرف راحتتر کارش را بکند! رسم بوده که این را بگردانند تا همه دستشان را بشویند. هم یک کار مستحب، هم یک احترام...
یک وقت هایی آدم پا میشود یک روز را با هزار آرزو و دقت شروع میکند. همه مقدمات را فراهم میکند که آن جا مثلا آن طوری نشود. این جا هم بروم. این ور هم یادم باشد این را بگویم. آن ور هم با فلانی جلسه بگذارم. پیامک این موضوع هم بدهم که یادش نرود. سری هم به کتابخانه دانشگاه بزنم و این کتاب را بخوانم، بعدش هم آن سایت را چک کنم و این کار را هم تا شب تحویل بدهم... با هزاری هم سر و صدا و برو و بیا و دم و دستگاه و تشکیلات... .
بعد آخر شب مینشیند که خوب... چی شد؟!
یک وقت هایی آدم پا میشود یک روز را با هزار آرزو و دقت شروع میکند. همه مقدمات را فراهم میکند که آن جا مثلا آن طوری نشود. این جا هم بروم. این ور هم یادم باشد این را بگویم. آن ور هم با فلانی جلسه بگذارم. پیامک این موضوع هم بدهم که یادش نرود. سری هم به کتابخانه دانشگاه بزنم و این کتاب را بخوانم، بعدش هم آن سایت را چک کنم و این کار را هم تا شب تحویل بدهم... با هزاری هم سر و صدا و برو و بیا و دم و دستگاه و تشکیلات... .
بعد آخر شب مینشیند که خوب... چی شد؟!
۹۳/۰۸/۲۵
خیلی خوب و عالی بود