«قضایا»ی بی سر و ته
شنبهها و دوشنبهها استاد ریاضی ما در کلاس «زبان چینی» یاد میدهد! تفریح جدید ما این شده که ببینیم چند درصد از کلاس هیچ چیزی نمیفهمیم!
یک سری علامت و حرف موهوم و مغلق و پیچیده و درهمتنیده که تا میآیی به این خطش فکر کنی، استاد شش تخته پرکرده است. از کرامات این درس این است که هیچ شکلی ندارد. از ابتدای ترم تا الان 111 صفحه جزوه گفته شده است. همه چیز هم در اکثر موارد در کلیترین حالت ممکن بررسی میشود.
نذر کردهاند که یک بار کل کتاب پای تخته نوشته شود! بدون این که اصلا مهم باشد این چیزی که نوشته شده را کسی فهمیده است یا نه! اصلا ضمانتی در کار نیست. در عالم مشکل همیشه از دانشجو بوده؛ اصلا این حرفها به استاد چه مربوط است؟!
کلاس هم همیشه پر است. همیشه استادها وقتی کلاسشان از یک حدی پایینتر میآید حضور و غیاب میکنند. این کلاس نیاز به چنین چیزی ندارد. برایم سوال شده بود چطور میشود یک استاد بتواند بدون حضور و غیاب جمعیت کلاس را بالا نگه دارد؟ حتما باید خیلی فن بیان قویای داشته باشد. یا تواناییهایش باید خیلی بالا باشد. الان فهمیدهام که اگر طوری درس بدهی که هیچ کس هیچ چیزی نفهمد و همچنین 1000 صفحه مطلب حرف بزنی، دانشجویانت از ترس نمره و ترس جاماندن از جزوه و ... به خود اجازه نمیدهند که کلاس را شرکت نکنند. هیچ انگیزهی دیگری هم لازم ندارند تا در کلاس حاضر شوند.
این اواخر اصلا اکثرا حرف استاد را گوش نمیدهم. فقط در حال کپی کردن تخته روی کاغذ هستم. مطمئن هم هستم که غیر از سه چهار نفر [شاید اندکی بیشتر] هیچ کسی در کلاس هیچ نمیفهمد!
+ اصلاحیه
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.