و اما حسد
بسم الله الرحمن الرحیم
و ما ادراک ما حسد؟
برخی مسائل را باید بلند بگوییم.
***
یک سری اتفاقات به صورت پنهانی و یکباره اتفاق میافتند. شاید وقایعی را در آن ابتدا حس کنیم. حرکتهایی را مشاهده کنیم و نشانههایی را ببنیم؛ شاید هم اصلا خبر نداشته باشیم.
بعضی اوقات انسان حس میکند که پردهای از سیاهی دارد زندگیاش را فرا میگیرد. محیط پیرامونی و یا امری صحیح که حیاتی است. دارد خوب پیش میرود ولی یکهو پشت سر هم مواجه با شرایط نابهسامانی میشود که دیگر دست ما نیست! شرایطی است که تاریکی میخواهد در آن امر فراگیر شود.
هر چه انسان بالا و پایین میکند که اشتباهش چه بوده؟ کجا خطا کرده؟ شاید متوجه بشود و اصلاح کند.
***
اما اوقاتی هست که یک سری افراد احساس تنگی میکنند. فکر میکنند دارید جایشان را تنگ میکنید. در حالی که دوست دارید کار کنند. چیزهایی هم حس میکنید ولی دقیق متوجه نمیشوید که ماجرا از چه قرار است. میگذرد. یک دفعه میبینید، یکی در میان برایتان حواله میآید. از راست و چپ. شاید هم تنها یک حوالهی سنگین باشد، اما خیلی سنگین میآید! دارید مسیر درست را میروید. یعنی میخواهید در مسیر حرکت کنید. اما نشد میآید توی کار! یادتان میآید که همان کسی که رو در رو احترام میگذارد رفته و کارت را پیچانده. حالا یا ظاهرا کارت دست اوست و پیچانده یا دخلی هم به او نداشته ولی رفته بدگویی کرده است. طوری که یا برکنار میشوید. یا دیگر نمیتوانی ادامه دهید.
خوب؟!
جدی است؟ یعنی باید جدی بگیریم؟
نمیدانم. به نظر مهم نوع مواجهه است.
باید خیلی دقت کنیم.
شاید خیلی ترس داشته باشیم، نسبت به صفحهها؛ نسبت به کارهای پنهانی؛ نسبت به برنامههای شیطانی؛
اگر چه ترسی ندارند، با وجود یک راه...
با وجود «پناه»...
***
یعنی باید بگوییم که پناه میبریم به ربّ مرزهای باریکی که در آن، کارها میخواهد درست شود ولی چیزی سعی میکند که نگذارد، یا درست است و یکی میخواهد آن را خراب کند.
نشانههایی که یک سوی آن خیر است و یک سو نه.
از شر همهی اینها پناه میبریم.
از شر همهی چیزهایی که آن رب، خودش خلق کرده؛ به خودش پناه میبریم.
البته نباید اشتباه بشود؛ شرها را بزرگ نمیکنیم؛ بلکه پناهبردن به او را بزرگ میکنیم.
هم جدی است.
هم باید اقدام کرد.
راه حل این واقعا پناه بردن است.
پناه میبریم.