صدرِ اعظـــــــــــــم

کاش این عزیز هم نظری هم به ما کند!

صدرِ اعظـــــــــــــم

کاش این عزیز هم نظری هم به ما کند!

صدرِ اعظـــــــــــــم

تویی بهانه ‌ام اما بهانه‌ای که ندارم
گذاشتم سر خود را به شانه‌ای که ندارم
تمام عمر کشاندی مرا به سوی نگاهت
تمام عمر به سویِ نشانه‌ای که ندارم
زِ رقعه

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۱۲ بهمن ۰۱، ۰۰:۰۸ - شاگرد بنّا
    احسنت
پیوندهای روزانه

داداش، روزه نخور!

يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۱۵ ب.ظ

کنار خیابان بود. در آفتاب ایستاده‌بودم. دست چپم را گرفته بودم کنار صورتم طوری که بتوانم صفحه همراهم را ببینم و چیزی بنویسم.

در همین حال بودم که یکی از کنار دستم آمد و دست گذاشت روی شانه‌ام. آرام از صفحه همراه سرم را بلند کردم و به او نگاهی کردم. خودش خنده‌اش گرفته بود و لبخند می‌زد، کمی جا خورده بود، همان جوری گفت: «معذرت می‌خوام. فکر کردم سیگار دستته.»

احتمالا می‌خواست بگوید: «داداش، سیگار روزه را باطل می‌کند.» یا «این جا که جای سیگار کشیدن نیست. ماه رمضان حرمت دارد. حرمتش را حفظ کن!»

التماس دعایی گفتم و با خنده‌ای بر لب دور شدم.

خیلی خوشم آمد که یکی می‌خواست به من این جوری تذکر بدهد.

نظرات (۱)

دمش گرم!

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی