تصور ما از منافقین به کسانی محدود شده است که تفنگ به دست گرفتهاند و با یهود و سعودی آشکارا دست میدهند. در کشور راه میروند و چندهزار نفر از مردم مسلمان را فقط به علت این که مسلمان هستند، شهید میکنند!
در صورتی که زمانی بود که از اسلام تا حدی اسم و ظواهرش را استفاده میکردند تا نظر مردم را جلب کنند ولی تفکرات الحادی مارکسیستی را ترویج میکردند. و در این میان عدهای را با شعارهای فریبنده با خود همراه میکردند.
به همین دلیل، در این زمان که رفتارهای مزوّرانهی آنها با دقت قابل تشخیص است ولی بر عموم جوانها و مردم روشن نیست، مصداق منافقین هستند.
ولی وقتی کسی صف را جدا میکند و برای همه روشن است که او چه مسیر مشخصی را علیه مردم دارد پیگیری میکند دیگر اسم او منافق نیست! آدم کشی و هفتتیر کشی او مسلم است؛ این زمان «همه میفهمند» که اینها مفسدین فی الارض هستند!
منافقین به معنای اتم و اکمل خود، عواملی هستند که وقتی میگویند ایمان بیاورید؛ مؤمنین را سفیه و بیعقل و یا بیشناسنامه مینامند و با کفار سر دوستی دارند. در علن نام رسول الله از دهان ایشان نمیافتد ولی دروغ میگویند. میگویند ما با شما هستیم و داریم اصلاح میکنیم ولی در واقع دارند افساد میکنند.
منافقین کسانی نیستند که ظاهر را هم رعایت نمیکنند و خارج از حاکمیت اسلامی هستند.
بلکه منافقین در داخل حاکمیت اسلامی معنا پیدا میکنند.
یعنی داخل مردم، ظاهر قابل توجهی دارند. اسم امام را میآورند ولی با امام حرکت نمیکنند. و عمدهی مردم متوجه تفاوت آنها با جریان حق نمیشوند.
کسانی که تفنگ را به شکل آشکار به دست میگیرند و شمشیر از رو میبندند؛ مرزهای نفاق را گذراندهاند و صف خود را جدا کردهاند؛ مشاقهکننده یا فاسق هستند.
کم هستند کسانی که بتوانند مانند رسول خدا به نعمت الهی، از روی لحن افراد، حقیقت جریانی آنها را بشناسند. پس نشانههای این افراد چیست؟ اینها نشانههای عملی دارند.
و آن «اظهار ولایت به خود رسول خدا و اظهار دشمنی عملی نسبت به مؤمنین ایشان، که شئون رسول الله هستند» است.
در واقع چون نمیتوانند خود ولایت را بزنند اطرافیان و مؤمنین به ایشان را میزنند.
یکی از کارهایی که منافقین در گفتوگوهای میان خودشان به آن امر میکنند، امر به بازتنظیم روابط اقتصادیِ تیم یا باند خودشان با نظام است؛ میگویند به افرادی که اطراف رسول الهی هستند و به محوریت او قوام یافتهاند، کمک نکنید؛ پول خود را به سمت نیازهای جدّی و واقعی آنها سرریز نکنید. و اگر میکنید رشتهی کار طوری باشد که با عزتها سر کار باشند نه ذلیلان و این افرادی که سفیه هستند!
کاری کنید که به آنها فشار بیاید تا پراکنده شوند.
کسانی که ولایتمدار هستند باید آسیب ببینند.
در دیدارهای آشکار، اظهار دوستی با ولایت میکنند ولی در عمل به تبعیّتکنندگان ایشان ضربه میزنند. این روی واقعی آنهاست.
مصداقی از این عنوان کلی، حرکت آگاهانهی جریانی آن جریان برای خودتحریمی است. تلاش برای خود تحریمی، در حالی که خود آن جریان، شریانهای حسّاس اقتصادی را به دست گرفتهاند. این حکمهای غیرعقلانی برای پیوستن به دامان اروپاییها تنها برای این که در دامان اروپاییها باشیم، چه معنایی میتواند داشته باشد؟
چیزهایی شبیه این که بیایید برویم ذیل این طرح یا آن طرح، تا اقتصاد بهتری داشته باشیم! چه اشکالی دارد؟ بیایید شفاف کنیم. بیایید اقتصاد خودمان را و حساب تک تک افراد و نهادهای خودمان را در سامانههای اینها قرار دهیم تا به ما نگاهی کنند.
این چه معنایی میتواند داشته باشد؟ این با اظهار ولایتمداری میسازد؟
در حالی که الان مبادلات اقتصادی خود را در حوزهی غذا و دارو با همهی کشورها و حتی صنایع مختلف داریم. نفت را هم که داریم میفروشیم و در این کار آبدیده هستیم. پس مشکل چیست؟ باید با کدخدا ببندیم؟! به قول کسانی با کسانی که بدون دستور کدخدا کاری نمیکنند، ببندیم؟!
پس چرا حرف و عمل ایشان فرق دارد؟ چرا امروز وقتی امریکاییها ثابت کردند که استدلالهای آنها غلط بوده و امریکا قابل اعتماد نیست؟ دوباره روی اروپاییها تأکید میکنند؟
باید از خودمان بپرسیم، آیا ادعای «قبول هزینه - یا بخوانید خودترحیمی - برای اقتصاد بهتر» راست است؟
اگر راست باشد؛ همانطور که در مسئلهی هستهای ابتدای دههی 80 چند سال به صورت داوطلبانه و از سال 92-97 یعنی چهار پنجسال، اقتصاد را به این موضوع گرهزدند. هستهای را به سمت خودترحیمی داوطلبانه بردند.
همانطور که آن زمان در بیان رهبر جامعه مشخص بود که هیچ عایدی نخواهد داشت؛ هیچ چیزی عاید نشد. تقریبا هیچ. و الان هم مشخص شده است که هیچ چیزی عاید ایران نشده است و حتی اروپاییها هم یازده تعهد خود را عمل نکردهاند. جز خسارتی محض نبوده است؛ چرا که طرف نه تنها همهی تحریمها را - آنچنان که ادعا میشد و وعده داده میشد - برنداشته بلکه تحریمهای جدید هم میگذارد! اگر راست باشد، این همه تضاد و تناقض به وجود خواهد آمد. مگر این که منطق را هم کنار بگذاریم.
غرض این که رفتن به سمت خودتحریمی راهی است که همهی حرکتها و فعالیتهای مجاهدانهی اقتصادیِ نهادهای نظام را برای دشمن آشکار میکند. و راه را برای تفسیر و تأویل نسبت به این که شما دارید از تروریستها (با تعریف خودشان «1») حمایت میکنید؛ باز میکند. که یا نهادهای مربوط را تحریم میکنید یا این که نهادهای دیگر شما را تحریم میکنیم. این چه چیزی جز منع جریانهای حیاتی جامعه دارد؟
در حالی که نه میتوانیم از حمایت از مظلوم علیه ظالم چشمپوشی کنیم.
و نه میتوانیم از نهادهایی که بیشترین خدمت را در این سالها به انقلاب کردهاند و زندگی مردم را راحت کردهاند چشمپوشی کنیم.
این فرآیند، فرآیند منع جریانهای اقتصادی به سمت مؤمنین است.
استدلالها مشابه است و مسائل، چه در قرآن و چه در میدان، روشن شده است.
و چه بهتر که وقتی در آخر دچار ابهام میشویم؛ به ابتدای آن نظر کنیم.
پاورقی:
1) همچون حزب الله لبنان! یا اساتید دانشگاهی که برای ساخت تجهیزات دفاعی مثل موشک در کشور فعالیت میکنند.