بسم الله الرحمن الرحیم
به موقف سوم انقلاب رسیدهایم.
آفرین به یکی از افراد خالصی که الان دارد خدمت میکند. یادم هست 5 سال پیش، این نکته را گفته بود ولی اصلا با واقعیات آن روز تطبیق نداشت. او از تاریخ تشیع میگفت و این که در تاریخ بعد از گذر از دوران مختلف، دوران خاصی هست که مؤمنین خودشان را باید برای آن آماده کنند.
البته الان که در نگاه کلانتری نگاه میکنیم، تطبیق داشت.
ولی گویا اصل حرف آن روز برای امروز باشد!
موقف تردید در حرکت...
این موقف از تهدیدات درونی محسوب میشود.
یعنی تهدیداتی که از درون یک «جامعه الهی» را دچار سایش میکند. در حالیکه سالم بود و قبل از آن داشت کارش را درست انجام میداد.
این که بعد از یک دوران کوتاه، برای فردی، این تصور پدید بیاید که ما داریم اشتباه میرویم و این را باید همه بدانند.
شاید یک روزی به خاطر بسیط بودن افکار، و غلبه احساس، این تهدید صرفا شکل پژمردگی داشته باشد یعنی صرفا ترس نسبت به این که نکند ما داریم اشتباه میرویم. و چه شد؟ مگر ما قرار نبود یک سمت دیگر برویم. در انقلاب مثل زمانی که آتشبس انجام شد و امام توقف جنگ را صادر کردند. همه انقلابیون ماندند که چه شد. یا ...
اما تردید عمومی، اگر ریشهای دیگر داشته باشد خطرناکتر است. آن هم زمانی که دستگاه محاسباتی دچار آسیب و کجی شود. برای این که هیچ وقت یک آینه منحنی نمیتواند وقایع را درست نشان بدهد. وقتی شیوه استدلال، و دستگاه استدلال آسیب دید. اگر مسائلی از جنس شایعات و تکرار، ذهن را از صافبودن خودش خارج کرد، این فکر دیگر جنس پژمردگی به خود نمیگیرد. میرود تا درو کند و کسی را باقی نگذارد.
دستزدن به هر وسیلهای برای اثبات یک باورِ نه لزوما واقعی، آفتی است که خود به خود ذهنی که دچار تغییر ساخت فکری شده است به آن دچار میشود.
هم «ماده» و هم «صورت» استدلال ضربه و آسیب میبیند. قواعد منطق که «صورت استدلال» هستند، جای خود را به استقراهای عجیب، فردگرایی و خودبنیادی و دیرباوری نسبت به حقایق بین میدهند.
و «ماده» که منظور، همان مواد خام استدلال هستند که باید از محتویات حق و به دور از اغراض باشد، به جبههبندی و مقابله با مظاهر و مصادیق حق آلوده میشود.
تبدیل و دگرگونی دستگاه محاسباتی، اینجا عامل تردید است.
بدترین آسیبی که میتواند گریبان یک جامعه را بگیرد.
جامعه حضرت علی علیه السلام دچار این مسئله شد و در جایی که عناصر تبیینکننده امام از دنیا رفته بودند. این آسیب جدی شد. یعنی عماری نبود. کسی نبود که خط ولی را به جامعه بیاورد و ذهنها را به سمت او همسو کند.
شقاق پدید آمد و خیل عظیمی از صف جداشوندگان که مستقیم نبودند، اشتباه کردند، و از اشتباه اول به اشتباه دوم و سوم افتادند، هیچ کسی هم یارای مقابله با آن را نداشت مگر خود ولی الهی...
شبکهی مؤمن مقاومی دربرابر موجهای یأس، ناامیدی و تردید لازم است.
که خط ولی را به جامعه بیاورد و قلبها را به سمت نشانههای او همسو کند.
# امروز
# جامعه سازی
# دستگاه تحلیلی
# شناخت